
سرگذشت زال شاه آیندهٔ زابلستان، پس از ربوده شدن بواسطهٔ سیمرغ بدین گونه شد که وی به هر تقدیر به حیات ادامه داده و پا به دوران نوجوانی نهاد. بقول شاهنامه مویهای سپید یا زرّینش به میانه و برش میرسید. اما در این ایام که سام از زنده بودن پسرش غافل بود از راز فرزند با خبر شده و دو بار در خواب دچار کابوس گشت و از موبدان و ردان چاره خواست. تصمیم بزرگان بر این شد که به کوهستان بروند، شاهنامه در اینجا سیمرغ را به دایه تشبیه و محل زندگی او را کوهسار مینامد. اینجا مزر مشترک یا ناحیهای بوده در یک کشور همسایهٔ زابل، که قلّهٔ مرتفع آن سر به ثریّا کشیده و اقلیم نیمه جنگلی داشت. فردوسی در ابیات مربوط به این بخش به کلمهای تاریخی اشاره میکند که ممکن است کلید معمای جغرافیای «زابلباستانی» باشد. البته این در حد یک فرض است چون کلمهٔ اظهار شده در مصرع زیر، شاره به درخت یا جنگل شیز (آبنوس) است نه یک مکان تاریخی: بیامد دمان سوی آن کوهسار که افگندگان را کند خواستار سر اندر ثریّا یکی کوه دید که گفتی ستاره بخواهد کشید نشیمی ازو بر کشیده بلند که ناید زکیوان برو بر گزند فرو برده از شیز و صندل عمود یک اندر دگر ساخته چوب عود بدان سنگ خارا نگه کرد سام بدان هیبت مرغ و هول کنام یکی کاخ بُد تارک اندر سماک نه از دسترنج و نه از آب و خاک فرهنگ لغات «شیز» را فقط به دو معنی «آبنوس» و «کمان» ترجمه و تفسیر میکند ولی شیز یک اصطلاح تاریخی و جغرافیایی نیز هست که در دنیای قدیم بسیار معتبر بوده و در این ناحیه قلعه و آتشکدهٔ آذرگشنسب قرار داشته که دیوارها و حصارهای آن سر به آسمان میسائید. قلعهٔ آذرگشنسب در سرزمین باستانی ماننا واقع بوده و با کشور «زابل باستانی» مرز مشترک داشته ولی به لحاظ عقیده، فرهنگ و زبان این دو قوم از یکدیگر متفاوت بودند. دیرینگی آذرگشنسب از آتشکدههای ایران، سه آتشکده محل ستایش مخصوص بود، که در آنها سه آتشبزرگ قرار داشت. آتشکده فرنبغ، آتشکده آذربرزین مهر و آتشکدهٔ آذرگشنسب. به موجب یک داستان کهن در کتاب بندهشن، در زمان پادشاهی تهمورث، جماعتی سوار بر گاو اسطورهای موسوم به «سَرسَئوگ» شده از کشور «خوَنیرَس» به شش کشور دیگر سفر کردند و از نوع بشر جز به این وسیله کسی نمیتوانست به آن شش اقلیم برود. شبی در میان اقیانوس چنین اتفاق افتاد که باد سه آتشی را که بر پشت گاو روشن بود به آب افکند، اما «آتشها مانند سه موجود زنده در مکان سابق خود بر پشت گاو - مجددا - روییدند و هوا را روشن کردند». جمشید، که جانشین تهمورث شد بر فراز کوه «خوَرّمَند» آتشکدهای بنا کرد و آتش مغان را در آن جای داد. به استناد متن بندهش از آغازین دوران تمدن در ایران سه آتشگاه در سه نقطهٔ ایران همیشه فروزان و در میان سه این آتشکده قطعا آتشکده آذرگشنسب از دوتای دیگر قدیمتر بوده است. چون در این نقطه علاوه بر آتشگاه، ارگ حکومتی و سُکنای دستهجمعی وجود داشته و از کهنترین دوران شاید از آغاز هزارهٔ سوم پیش از میلاد دراینجا شهردژ، و محل ترویج فرهنگ و تمدن بوده است. بنابر روایت روحانیان زرتشتی سه آتشکدهٔ مشهور به سه طبقهٔ از طبقات اجتماعی ایران متعلق بوده و موافق قصص باستانی سه فرزند زرتشت هر یک مؤسس یکی از طبقات مذکور بودهاند. آذرگشنسب یا آتش طبفهٔ سلطنتی، در شیز واقع در آذربایجان غربی بود. جکسن میگوید این آتشکده در جایی بر پا بود، که اکنون به خرابههای تخت سلیمان معروف هست و فاصلهٔ آن از شهراورمیه و شهر همدان به یک اندازه است. برج و بارو و حصار تختسلیمان نشانهٔ آن است که این محل پایتخت یکی از اقوام ایرانی بوده و احتملا دوران کودکی و نوجوانی زال در این محل سپری گشته است. شاید پایتخت منوچهر در اینجا واقع بوده و کشور او همان ماننای باستانی باشد. علاوه بر شهردژ تخت سلیمان فعلا شهردژهای هگمتانه و ری نیز شناخته شده هستند.
مقاله های ایرانی سایت انجمن برازنده را می خوانید
keywords : وب سایت انجمن برازنده،نوشته انجمن برازنده،مقالات انجمن برازنده